علیرضا - لبیک اللهم لبیک



بازدیدهای امروز: 8  بازدید
بازدیدهای دیروز: 1  بازدید
مجموع بازدیدها: 99832  بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ وضعیت من در یاهو ]
[ پست'>mailto:alirgl63@yahoo.com">پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

» لینک دوستان من «
» لوگوی دوستان من «
» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «

 

 

حسرت

حسـرت

یک ماه گذشت ، خیلی زودتر از آنچه که فکرش را می کردی هم گذشت و باز هم مثل همیشه برای من بیچاره چیزی جز حسرت و ناله و اشک و آه

حسرت روزهای شیرینی که تمام شد ، چقدر زود هم تمام شد

ناله  روزهای آخر که مثل تمام روزهای آخر خیلی زود می گذرد و باید به فکر وداعی دیگر بود

 

اشک خداحافظی و جدایی و بازهم تلخی خداحافظی

خداحافظ رمضان

و آه تنهایی که باز هم تنهاتر از قبل ماندم ، دیگر نه بیداری قبل از اذان صبح و نه اشتیاق قبل از افطار

نه مناجات سحر و نه ربنای غروب ...................................دست خالی و بیچاره

به امید یار

اللهم عجل لولیک الفرج

 

 

 


بندگی

    گر نکته دان عشقی .....

                    احساس می کردم که در ساحلی در حال قدم زدن باکسی بودم .

گاهی به سرعت وراحت قدم بر می داشتیم

 وگاهی هم به آرامی و سخت .

نا گاه به پشت سر خود نگاه کردم.

دیدم درمواقع ای که به همراه نیاز داشتم فقط یک ردپا وجود دارد

ا ما در مواقع خوشی وخوبی هر دو رد پا ها وجود دارند.

خشمگین به سمت همراه خود گفتم:

یعنی که چی؟به جای آن که همراه من باشی مرا تنها می گذاری؟

ناگهان ندا آمدکه ای بنده در زمان

سختی من تو را روی دوش خود گذاشته بودم وتورا حمل می

کردم.در روی ساحل ای ردپای من است.

 

 


رفاقت

رفاقــــت

خب ، امشب از رفاقت گفتیم . یک رفیق جا موند ، اینم براتون می گم اگه خواستید توی رفاقت هاتون منظور کنید .
نمی گم فقط با این دوست بشیم چون مرد عملش نیستیم ، اما در رفاقت هاتون منظورش کنید . می فرمایند : ندا میرسه از جانب خداوند ، که بنده ی من ، صبح از خواب بیدار شدی ، صبحانت رو خوردی ، رفتی سر کارت ، یادی هم از من نکردی . ظهر نهار خوردی ، استراحت کردی و باز هم یادی از من نکردی . صبح تا ظهر با هم کلاسی ها و رفقات ، کارمند ها و همکارهات ، گرم صحبت شدی و با من حرف نزدی . بعد از ظهر که خستگیت در رفت گفتم می آیی ، اما با اقوام و آشنایان ، تماس گرفتی ، صحبت کردی امام باز هم یادی از من نکردی ،شب که شد به فرشته ها گفتم این روزش رو به بطالت گذروند ، شاید شب یادی از رفیقش بکنه ، شب هم مانند مردار تا صبح خوابیدی و باز هم یادی از من نکردی . بنده ی من مگر تو دلت برای رفیقت تنگ نمی شه ، مگه تو هر وقت رفقات دلشون برات تنگ میشه بهشون سد نمی زنی ، مگه تو از همه رفقات احوال پرسی نمی کنی ، بنده ی من فکر نمی کنی دل من برات تنگ میشه . فکر
نمی کنی من هم دوست دارم ، دو تا کلام هم با من صحبت کنی .
خدا رو هم بیاریم توی رفیق هامون . نمی گم روزی 10 ساعت ، پیشنهاد می کنم تعهد کنیم روزی دو دقیقه با خدا حرف بزنیم . دو دقیقه ، صاف ، مخلص ،ساده ، دهاتی وار .

 


شهادت حضرت علی

بسوز ای دل

آن شب آخر که به همراه فر زندانش به آن کوچه های تنگ و تاریک رفته بود ، نمی دانم چه  گفته بود که فردا صبح کودکان شهر همه با کاسه های شیر به دنبالش می گشتند ، گویا شنیده بودند که روز آخر به دخترش گفته بود که شیر را از سر سفره بردار

 

بسوز ای دل که دل آسمانها از سوز مناجات امشب علی گرفته است ، علی آن بنده ای که کسی جز خدا و پیامبر خدا او را نشناخت امشب دست به سوی آسمان بلند کرده و می گوید

الهی عاملنا به فضلک و لا تعاملنا بعدلک

مولای یا مولای انت المولا و انا العبد و هل یرحم العبد الاالمولا

 

یا امیرالمومنین ، یا علی ابن ابی طالب به بزرگواری و کرمت قسمت می دهیم که امشب به ما نیز همچون یتیمان کوفه نگاه کنی و کاسه گدایی ما را در این شب عزیز خالی نگذاری

 

حضرت على(ع) فرمود: فاطمه(س) نمى‏گذاشت کسى از اهل خانه در شبهاى قدر به خواب رود به آنان غذاى کم مى‏داد و از روز قبل براى احیاى شب قدر آماده مى‏شد و مى‏فرمود: محروم کسى است که از برکات این شب محروم باشد

 

اللهم عجل لولیک الفرج


شبی برتر از هزار شب

به مناسبت شب قدر

شبی برتر از هزاران شب

پروردگار من ، ای خالق من

خدای من   ،  ای نهایت  رحمت ، ای انتهای گذشت

بار الها ای تمام خوبیها در برار تمام بدیها

از بازیهای روزگار سخت دلم گرفته آن چنان که گویی کوهی از درد در درون دلم جا گرفته  تا آنجا که دیگر هیچ کاری را در توانم نمی بینم  ، از بهترین دوستانم  بدترین دشمنی ها دیدم ، از کریمان روزگار چه نامردیها که ندیدم ، نزدیکترین افراد به من دورترین

 شده اند به من و در این وادی بی  انتها ی غربت من بدبخت  تو را خالق خودرا  با آن همه عظمتی که داری فراموش کرده ام

چه جهلی بالاتر از این که تو را رها کرده ام  و خود را نیز همینطور

که هرکسی که تو را فراموش کند خود را نیز فراموش کرده  

آری من خود رانیز فراموش کرده ام  ، فراموش کردم که از کجا آمده ام و به کجا خواهم رفت ، فراموش کردم  ، فراموش کردم که چه ذره بی ارزشی هستم در برابر عظمت بی کران الهی هیچ هستم و از این فراموشی چه بد به خود مغرور شدم

استغفرالله ربی و اتوب علیه

مولای من ، از سویی چنان غرق در گناهم که  گویی دیگر تمام راههای بازگشت را بر خود بسته و تمام پلهای توبه  را پشت سر خود شکسته می بینم و از سویی چنان به فضل و کرمت امیدوارم که در جستجوی بهانه ای برای بازگشتن هستم و

چه بهانه ای زیباتر از شب قدر

 شبی برای بازگشت و توبه و طلب مغفرت شبی که تمام درهای توبه در این شب به روی هر کسی باز است   ،  توبه ای که در این شب  از کسی پذیرفته شود برای او همچون تولدی دوباره خواهد بود .

خدای من  ، در طول یکسال  تمام درهای جلوی من برایم بسته بود و امشب من حقیرانه با دلی پر از درد به سوی تو خواهم آمد

ای امید دل نا امیدان ، دستم را بگیر که دستگیر تو هستی

ای ارحم الراحمین ، رحمت خود ارزانی دار که بخشنده ترینی

ای غفار الذنوب در گذر که نو باید در گذری

یا الله بک یا الله بک یا الله بک یا الله

اللهم عجل لولیک الفرج

 


صاحبدلان

 

هر کس به طریقی دل ما می شکند

                           بیگانه جدا دوست جدا می شکند

بیگانه اگر میشکند دردی نیست

                        از دوست بپرسید که چرا می شکند

یا

     سر اردات ما و آستان حضرت دوست که هر چه بر سر ما می رود از محبت اوست     

ولی

دل صنوبری ام همچو بید لرزان است

ز حسرت قد وبالای چو صنوبر دوست

اگر چه دوست به چیزی نمی خرد ما را

به عالمی نفروشیم مویی ز سر دوست

حکایت ما اینه ، فکر می کنیم به هر کسی می تونیم تو این دنیا دل ببندیم

اجازه ورود هر کس وناکسی و هر نامردی را به دلمون می دیم ولی حالیمون نیست که بابا این دل مال ما نیست صاحب داره صاحبش خداست بعضی وقتها قرض می ده به ائمه به خصوص امام زمان

نکته همیشه این بوده و خواهد بود که : 

.......((((((اللهم عجل لولیک الفرج))))))......

 


ماه رمضان ماه مهربانی

 

ماه رمضان !

 

آمدی و خاک بوی افلاک گرفت ...

دوباره آمدی و ابلیس در بند شد...

دوباره آمدی و چشمه های جوشان اشک ، از دیدگان مشتاقان حضرت دوست جاری شد.

ای ماه میهمانی خدا!

ماهی و فرصتی برای خوب شدن، بخشوده شدن و وضو گرفتن از چشمه های زلال معرفت الهی...

 

صدای سبز اذان در کوچه باغهای نیاز می پیچد !

نسیمی از عشق سراسر کوچه ء نیایش را طراوت می بخشد!

 

در پراکندگی شمیم معطر نمــــــاز ، لحظه ها سبز می شوند و معطر به عطر خـــــدا ...

از سجود بندگان ِ مخلص ِ خدا ،زمین لب به دعـــــا می گشاید که :

 

" خـــدایا ! منهم با گوش دل نجواهای "الهی العفو" بندگانت را می شنوم"

 

رایحه ء حمد بر زبان می تراود و وجود ، عطر لاله های بهشتی می گیرد...

و احساس ِ حضور در تن ، جان می گیرد.

 

لحظه ء خدایی شدن است ...

احساس ِ پرواز و اوج گرفتن است...

بر می خیزیم چون موج و پر می گشاییم سمت ِ بودن.

 

آری !

تو عاشقی و دلداده...

دلداده ای به آن که نور علی نور است.

 

از صدف لبهایت ،مروارید عشق می جوشد...

از سرزمین بی سرانجام ِ غفلت و آلودگی به سرزمین ِ سبز ِ حقیقت ِ بی نیاز رسیده ای...

از خاک به افلاک پر گشودی ، و با کوله باری از امید و یقین به مقصد حقیقت ِ عشق می رسی.

 

 

 

 

اللهــــــم عجل لولیک الفــــرج

 


<      1   2   3   4   5   >>   >